نقشه راه امیرعلی
رادیو بهره وری - Un podcast de reza joshan

Catégories:
امیرعلي به تازگي در رشته جغرافيا، مدرک کارشناسي خود را از يکي از دانشگاه هاي معتبر کشور اخذ کرده و به کرمان برگشته بود. او قبل از ورود به دانشگاه، خدمت نظام وظيفه را انجام داده بود و در حال حاضر تنها دغدغه اش پيدا کردن شغلي بود که عاشقش باشد. او به خوبي مي دانست که اگر شغلش را با عشق و علاقه انتخاب نکند، خيلي زود خسته و دلزده خواهد شد؛ علاوه بر اين او اميدي هم به استخدام نداشت و درک کرده بود که براي رشته اي مثل جغرافيا، استخدام شدن در يک جاي معتبر و مرتبط با اين رشته به اين سادگي ها نيست. بنابراين به جاي جستجوي سازمان هايي براي استخدام، تصميم گرفته بود در جستجوي علائق و پيدا کردن توانمندي هايش باشد؛ او قبلاً در کتابي به نقل از هنري فورد خوانده بود که براي ايجاد درآمد و توليد ثروت، مي بايست نيازي را شناسائي کند! و ايمان داشت که اگر وقتش را بجاي جستجوي شرکت هاي در حال استخدام، براي جستجوي يک نياز از مردم يا نيازي از کشور صرف کند، به نتايج هيجان انگيزتري دست مي يابد. يک شب که در حال مشاهده برنامه اي از تلويزيون بود، ناگهان خبري که به صورت زيرنويس در حال پخش شدن بود، حواسش را به خود جلب کرد؛ خبر، حاکي از آمار مهاجرت ايرانيان به کشورهاي غربي بود! اين خبر که به ظاهر معمولي به نظر مي رسيد آن چنان اميرعلي را تحت تأثير قرار داد که براي ساعت ها هوش و حواس او را از دنياي پيرامونش گرفت و البته بعدها اميرعلي اذعان مي کرد که اين خبر فکر او را براي همه عمرش تغيير داده است! اميرعلي مأموريت خود را دريافته بود! او بايد کاري مي کرد! کشور به نيروي انساني خود نياز داشت؛ اما شرايط طوري رقم خورده بود که بعد از سال ها سرمايه گذاري روي نسل جوان، زماني که به سن ثمردهي مي رسيدند، از کشور مهاجرت مي کردند و اين واقعاً يک فاجعه بود! او بايد ايران را به مردمش مي شناساند! او بايد فرصت هايي که در کشور وجود داشت را به هم وطنانش معرفي مي کرد! شايد او براي همين جغرافيا خوانده بود! حتماً خداوند، اين استعداد و توانمندي را در او ديده بوده که در اين مسير قرارش داده بوده! ادامه در وبلاگ: http://rezajoshan.com/post/214