گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد ۱۶۸

رواق / Ravaq - Un podcast de فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانگداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختيم در اين آرزوی خام و نشدبه لابه (طنز) گفت شبی مير مجلس تو شومشدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشدپيام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردی‌کشيم نام و نشدرواست در بر اگر می‌تپد کبوتر دلکه ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشدبدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعلچه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشدبه کوی عشق منه بی‌دليل راه قدمکه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشدفغان که در طلب گنج‌نامه‌ی مقصودشدم خراب جهانی ز غم تمام و نشددريغ و درد که در جست‌وجوی گنج حضوربسی شدم به گدایی بر کرام و نشدهزار حيله برانگيخت حافظ از سر فکردر آن هوس که شود آن نگار رام و نشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy